«جهانی شدن» به عنوان پارادایم عصر حاضر می رود تا کلیه ی شئون زندگی بشر را دستخوش تغییر و تحول کند. درهم تنیدگی اقتصادهای جهان، تسلط سازمان های غیرملّی بر آن و شتاب فزایندهی تحولات، راه را برای فعالیت شبکه های فراملّی در همه ی عرصه ها هموار کرده است. در عصر حاضر دیگر هویت انسان ها، تحت تأثیر جامعه و یک ساختار اجتماعی ثابت قرار ندارد، بلکه دارای یک هویت اجتماعی در عرصه ی بین المللی است. به طور خلاصه، بسیاری از نویسندگان ویژگی های اصلی عصر جهانی شدن را در مفاهیم ی چون ظهور دهک دهی الکترونیک جهانی، انقلاب اطلاعات، فشردگی زمان و مکان، گسترش جهانی آگاهی، پایان جغرافیا و عصر سیبرنتیک تلخیص کرده اند. جهانی شدن واقعیتی است که تأثیرات گستردهای بر همه ی ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سطح ملّی و بین المللی دارد. جهانی شدن و جهانی سازی پدیدهای چند بعدی، فرایندی و چالش برانگیز است. به این معنی که نه در یک بعد خاص، بلکه در ابعاد گوناگون در حال شکل گیری و تکوین است و ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع بشری را تحت تاثیر قرار می دهد. به واسطه ی تغییرات دنیای تجارت، نقش واحد منابع انسانی باید تغییر کند. زمانی واحدهای منابع انسانی به عنوان عوامل مکانیکی درنظر گرفته می شدند که سازمان ها را در زمینه های استخدام، اخراج و احتمالاً آموزش کارکنان یاری می رساندند. یعنی واحد منابع انسانی یک الزام اداری یا شاید اندکی فراتر از این مقوله تلقی می شد. در مدت 20 سال گذشته، اهمیت نیروی کار منعطف، خوب برانگیخته شده و بسیار ماهرانه آشکار شده است. درحال حاضر از واحد منابع انسانی انتظار می رود که ارزشی را به سازمان بیفزاید نه اینکه فقط هزینه ای را برای سازمان ایجاد کند.
مهم ترین چالش ناشی از پدیده ی جهانی شدن، شکسته شدن قالب های موجود، گسسته شدن انحصارها و پیدایش فضای رقابتی شدید در سطح جهانی است و همه نظام های اجتماعی برای تداوم حضور خود در عرصه ی جهانی ناگزیر خواهند بود در جهت تأمین الزامات رقابتی شدن و کسب مزیت رقابتی لازم تلاش کنند. جهانی شدن به پذیرش این نکته اشاره دارد که گوناگونی فرهنگی بر سبک و سیاق مدیریت اثر می گذارد، به مزایای رقابتی شرکت های جهانی کمک می کند و نیز هرچند ممکن است به طور تئوریک جهانی شدن کارآمد همزمان با استفاده ازتئوری های مدیریتی متناقض به نظر برسند، اما سبب یافتن نگرش های کارآمد مدیریتی می شوند. مدیریت منابع انسانی جهانی برای تربیت و مدیریت بر کارکنانی که در بخش های استراتژیک و عملیاتی با تناقضاتی مواجه هستند و نیز برای کسانی که توانایی مدیریت کردن بر فرهنگ های گوناگون را دارند، قالب سازمان یافته ی مناسبی ارائه می کند. توسعه دادن و مدیریت کردن بر سازمانی جهانی، موجب توسعه در مدیریت بر کارکنانی می شود که می توانند با نگرش جهانی بیندیشند، هدایت کنند و عمل نمایند، کسانی که به همان اندازهی مهارت های جهانی، دارای ذهنیتی جهانی هستند. به منظور ایجاد مؤسسه ای جهانی به تعداد فراوانی مدیر و متخصص نیاز است. فرآیند جهانی شدن نیازمند تغییر فکری فزایندهای درباره ی نقش و ابزارهای مدیریت منابع انسانی در بخش دولتی است.
مفهوم جهانیشدن
هیچ اتّفاق نظری بین دانشمندان در مورد تعریف دقیق جهانیشدن یا تأثیر آن بر زندگی و رفتار ما وجود ندارد. برخی از دانشمندان کوشیدهاند جهانیشدن را به عنوان مفهومی اقتصادی تعریف کنند؛ در حالی که جمعی دیگر به تبیین این مفهوم در چارچوب کلّ تحولات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیستمحیطی اخیر پرداختهاند. به گفته ی رابرتسون مفهوم جهانی شدن تا اوایل یا شاید اواسط دهه ی 1980 اعتبار علمی چندانی نداشت و کاربرد آن از اواسط دهه ی هشتاد آغاز شد و از آن به بعد این مفهوم جنبه ی جهانی پیدا کرد . جهانیشدن، واژهای است که به عنوان روندی از دگرگونی که از مرزهای سیاست و اقتصاد فراتر میرود و علم، فرهنگ و شیوهی زندگی را نیز در برمیگیرد، استفاده میشود. جهانیشدن پدیدهای چندبعدی و قابل تسری به جنبههای گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، نظامی و فناوری و همچنین عرصههای دیگری چون محیط زیست است.
از نظر گیدنز، جهانیشدن اینگونه تعریف میشود: تشدید روابط اجتماعی در سراسر جهان که مکانهای دور از هم را چنان به هم مرتبط میسازد که رخدادهای هر محل را؛ اما حوادثی است که کیلومترها دورتر به وقوع میپیوندند.
کوفی عنان نیز در این مورد با رابرتسون همنواست و معتقد است: در این دورهی جدید، در آستانه ی قرن بیست و یکم و جهانیشدن، اقدامهای مردم، پیوسته، ولو اغلب ناخواسته، بر زندگی کسانی که بسیار دور از آنها زندگی میکنند، تأثیر میگذارد. جهانی شدن فرصتهای بزرگی پدید میآورد، اما در حال حاضر گرچه منافع آن بسیار ناموزون توزیع میشود ولی هزینههای آن را همه میپردازند. بنابراین چالش اصلی ما امروز این است که کاری کنیم که جهانیشدن به نیرویی مثبت برای همه ی مردم جهان تبدیل شود، نه آنکه میلیاردها نفر در تیرهبختی رها شوند. در جهانیشدن فراگیر، تلاش وسیعتری لازم است تا آیندهای مشترک بر مبنای انسانیت مشترک، با تمام تنوعی که دارد خلق شود.
امانوئل ریشتر جهانیشدن را شکلگیری شبکهای میداند که طی آن اجتماعاتی که پیش از این، دورافتاده و منزوی بودند، در وابستگی متقابل و وحدت جهانی ادغام میشوند.
مانوئل کاستل با اشاره به عصر اطلاعات، جهانیشدن را ظهور نوعی جامعه ی شبکهای میداند که در ادامه ی حرکت سرمایهداری، پهنه ی اقتصادی، جامعه و فرهنگ را در بر میگیرد.
آن هایی که جهانی شدن را به طور کلی از بعد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی می نگرند، معتقدند که جهانیشدن، عبارت است از برقراری روابط متنوع و متقابل بین دولت ها و جوامع که به ایجاد نظام جهانی کنونی انجامیده است و نیز فرآیندی است که از طریق آن، حوادث، تصمیمات و فعالیت ها در یک بخش از جهان، میتواند پیامدهای مهمی برای سایر افراد و جوامع در بخش های دیگر کره زمین داشته باشد. به عبارتی دیگر فاصله ی مکانی و زمانی ملت ها و دولت ها به واسطه ی رشد تکنولوژی های امروزی کم شده است.
ابعاد جهانیشدن
-
بعد اقتصادی
تحولات مربوط به جهانیشدن، بیش از همه در حوزه ی اقتصاد انجام گرفته است. تعمیق وابستگی متقابل بین اقتصادهای ملّی، یکپارچهشدن بازارهای مالی، گسترش مبادلات تجاری به همراه مقرراتزدایی و از میان برداشتن تعرفهها و ضوابط حمایتی بازرگانی و ایجاد نهادهایی مانند سازمان تجارت جهانی با هدف گسترش و تسری تجارت بینالمللی، از جمله نمودهای جهانگرایی اقتصادی است.
اگرچه ادغام اقتصادی، تحولی نو نیست امـّا تحولات ساختاری موجب تغییراتی کیفی در سازماندهی بازار جهانی از تجارت بینالمللی به سوی تولید بینالمللی شده است و چنان که کرک پاتریک میگوید: «بینالمللی شدن فعالیت های اقتصادی پدیده جدیدی نیست... امـّا رشد همگرایی و یکپارچگی بینالمللی، از لحاظ کیفی با گسترش اولیه ی تجارت بینالمللی کاملا تفاوت دارد چرا که ویژگی آن تشدید پیوندهای اقتصادی غالباً در سطح کارکردی در ورای مرزهای ملّی است».
بعد اقتصادی جهانیشدن، از آن رو اهمیّت دارد که در نظام سرمایهداری که سودای رهبری جهان کنونی را در سر دارد، سیاست و فرهنگ تا حد زیادی تحت تأثیر سیاستگذاریهای اقتصادی قرار دارند و برنامهریزیهای این دو حوزه، چنان است که روند شکوفایی تجارت و رونق بازارها و جذب حداکثر سود تسهیل گردد.
-
بعد سیاسی
برجستهترین نمونههای جهانگرایی در بعد سیاسی که در سه دهه ی گذشته شاهد آن بودهایم، عبارتند از:
الف. منزوی شدن و حذف نظام های مخالف سرمایهداری و بازار آزاد: این کار از طریق محاصرهی نظامی و اقتصادی اردوگاه شرق صورت میگرفت و سرانجام موجب فروپاشی نظام شوروی و سقوط دیوار برلین در 1989 شد. از آن پس، کشورهای سرمایهداری با استفاده از راهکارهایی چون گسترش ناتو به شرق اروپا، جذب اقمار شوروی سابق در اروپای شرقی، ادامه ی محاصره و اعمال محدودیتها بر ضد روسیه و چین، وادار ساختن این دو کشور به انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی و گشودن بازارهایشان به روی جهان غرب، کوشیدهاند آنها را با بلوک سرمایهداری آشتی دهند و آخرین بقایای کمونیسم را از صفحه ی سیاسی عالم محو سازند.
ب. تغییر نظام های حکومتی کشورهای جهان سوم، از حکومت های خودکامه به نظام های دمکراتیک: این تحول شامل دوستان آمریکا نیز میشود. صدور ایدهی لیبرالیسم و پلورالیسم به جهان سوم اولاً باعث یکدست شدن حکومت ها و هماهنگی بیشتر آن ها با سرمایهداری جهانی میگردد، ثانیاً به سبب وابسته شدن این حکومت ها به آرای عمومی که عاملی ناپایدار و تحت تأثیر تبلیغات غرب است، روحیه ی اسقلالطلبی و غربستیزی در جهان سوم فروکش خواهد کرد و بازارهای بیشتری برای ورود کالا و سرمایه ی کشورهای صنعتی فراهم خواهد آمد، زیرا این گونه کشورها اشتیاق بیشتری برای برقراری رابطه ی سیاسی و اقتصادی با غرب از خود نشان میدهند. به گفته هانتینگتون، بین سال های1974 تا 1990، نظام های حکومتی بیش از 30 کشور در جنوب و شرق اروپا، آمریکای لاتین و شرق آسیا، از نظام های اقتدارگرا به نظام های دموکراتیک تغییر یافتهاند.
ج. ایجاد نیروی واکنش سریع در آمریکا که نوعی پلیس ضدشورش بینالمللی محسوب میگردد: استفاده از تحریم های اقتصادی از طریق سازمان ملل یا به شکل خودسرانه، ایجاد فشار سیاسی و تبلیغی از طریق سازمان هایی مانند عفو بینالملل و حقوق بشر و حتـّی لشکرکشی نظامی برای مقابله با کشورهایی نظیر کوبا، لیبی، ایران، کره شمالی و سوریه که نظم تحمیلی مورد نظر غرب را برنمیتابند. اینگونه کشورها که از دیدگاه نظامهای سرمایهداری یاغی و متمرّد محسوب میشوند باید با سایر جهان هماهنگ گردند.
-
بعد فرهنگی
اکنون رسانههای تصویری سراسر عالم، روزانه اخبار و گزارش هایی مشابه پخش میکنند. مطالب آموزشی در دبستان ها و دانشگاه های چین و اندونزی، بسیار شبیه همان چیزهایی است که در اروپای غربی آموزش داده میشود. بینندگان مسابقات ورزشی، گاه به چند میلیارد نفر میرسند و عمدتاً احساسات یکسانی را از خود بروز میدهند. جوانانی که در چنین فضایی، در گوشه و کنار جهان پرورش مییابند، تلقیـّات و آرزوهای همانندی دارند و هر روز که میگذرد تعصبات قومی و مذهبی کمرنگتر میشوند. فرهنگ مسلّط، فرهنگی تکثرگرا و طرفدار تساهل و تسامح است که تنها کام دل گرفتن از لذایذ دنیوی و مواهب مادی را تبلیغ میکند. آنچه مایه شگفتی است این است که مبلغان این فرهنگ همسانساز و بیمهار،یعنی رسانهها و شبکههای اطلاعاتی گسترده، تنها در انحصار سازمان هایی معدود قرار دارند که متولیـّانشان، تعلّقات و تعصّبات نژادی و مذهبی خود را از یاد نبردهاند.
جنبههای منفی این همسانسازی فرهنگی، چنان اسفانگیز است که حتّی فیلسوف لیبرالی مانند کارل پوپر از این که همه ی مردم خواستار مشاهده خشونتهای بیشتری از صفحه تلویزیون هستند، شکوه می کند و میگوید: تلویزیون نسل بشر را فاسد میکند و کودکان را در سراسر جهان طرفدار خشونت بار میآورد.
-
بعد فنی
در حوزهی فنی و تکنولوژیکی از وقوع انقلاب صنعتی سوم سخن میرود. انقلاب صنعتی اول در قرن هجدهم تحولی در تکنولوژی تولید بود. انقلاب صنعتی دوم در نیمه ی دوم قرن نوزدهم رخ داد و تحولی در تکنولوژی توزیع و ارتباط ایجاد کرد. اینک انقلاب صنعتی سوم در پایان قرن بیستم همان طور که در بعد فرهنگی هم به آن اشاره شد، تحولاتی اساسی در حوزهی ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورده است. تکنولوژی اطلاعاتی شامل شبکه های اطلاعاتی کامپیوتری، کمیّت و کیفیت اطلاعات قابل دسترسی را به شیوهای انقلابی و بی سابقه دگرگون ساخته است. تحول مشابه ی از لحاظ سرعت انجام مراودات و بازرگانی بین المللی رخ داده و تکنولوژی ماهوارهای موجب ظهور رسانه های الکترونیکی در سطح جهانی شده است. در نتیجه این تحولات، فاصله مکانی و جغرافیایی معنای خود را از دست می دهد و حوزه عمومی مشترکی در سطح جهانی پدیدار می شود که همگان به نحو فزایندهای به مسائل و موضوعات آن علاقه مند می گردند. این همان چیزی است که برخی از نویسندگان آن را «دهک دهی جهانی الکترونیکی» نامیده اند.
جهانی شدن و جامعه اطلاعاتی
دانیل بل جامعه شناس در سال 1973 ظهور جامعه ای را به نام «جامعه ی پساصنعتی» پیشبینی کرد. او حرکت بشر را از تأکید بر تولید کارخانه ای و صنعتی به پردازش و آمایش، بازچرخه و خدمات مدنظر قرار داد. اشاره به این نکته جالب است که هرولد اینیس، اقتصاددان و تاریخنگار کانادایی، در 1951 به این نکته پی برد که آنچه در حال رخ دادن بود، فراتر از تبدیل شدن جامعه ی صنعتی به پساصنعتی است.
در فرآیند جهانی شدن فاصله مفهوم دیگری می یابد و از حالت مکانی و زمانی خارج می شود و ماهیت عملکردی به خود می گیرد. به میزانی که سطح توانمندی های اطلاعاتی افراد افزایش یابد، از حاشیه که در یک فاصله ی فضایی است خارج شده و به متن جهانی بودن داخل می شوند، اعم از اینکه در چه مکان و چه موقعیت جغرافیایی و یا چه فضای ملی باشند و به همین نسبت نیز کثرتگرا می شوند. دلیل اصلی کثرتگرایی فزایندهی دورهی پست مدرن، اتحاد آن با تکنولوژی معاصر است که در قالب جهان اطلاعاتی شبانه روزی ظاهر شده و جانشین جهان مدرن شده است. جهان به عصر جدیدی از نظام فرهنگی ـ اجتماعی وارد می شود که آن را جامعه اطلاعاتی می نامند.
واژهی جهانی شدن نخستین بار برای طرح تحولاتی که در عرصهی فعالیت های اقتصادی پدید آمده بود، مطرح گشت. ارتباطات فوق قلمروی، طی مرحلهی آغازین جهانی شدن با گسترش خط تلگراف و کوتاه شدن فاصله ها از دهه ی 1850، ارتباطات تلفنی برون مرزی و ارتباطات رادیوئی از دهه ی 1890 و حمل و نقل هوایی بین قارهای از 1919 شکل گرفته است. یکی از پیشرفت های چشمگیر معاصر در جهانی شدن در زمینه ی ارتباطات الکترونیکی رخ داده است. یکی از علل آن، این است که زیربنای مربوط به آن بسیار توسعه یافته است، کابل های فرا اقیانوسی از سال 1956 شروع به کار کرد و امکان ارتباط مستقیم تلفنی میان بیش از 200 کشور جهان را برقرار کرد؛ از اواخر دههی 1980 اینترنت به عنوان «ابرشبکه» فراجهانی آغاز شد و در دهه 1990 گسترش فوق العادهای پیدا کرد (شولت، 1382).
یکی از اثرات روشن جهانی شدن اطلاعات، وجود یک گرایش به سمت هماهنگ سازی یا استانداردسازی قوانین مالکیت معنوی در جهت حمایت بیشتر می باشد. هرچند که این گرایش ممکن است به اثرات مثبت اقتصادی مربوط باشد، ولی متون چند سال اخیر این نکته را مطرح می کنند که اصولاً این اثرات می تواند برای ملّت های تولیدکننده مالکیت معنوی و شرکت های فراملیتی سودمند باشند. این کار همچنین ممکن است حاکمیت دولت ها را به واسطه ی توانایی و قدرت نهادهای خصوصی کاهش دهد. روزنبرگ (2005) جهانی شدن را تفکر غالب دهه ی 1990 می داند. در علوم اجتماعی این مفهوم به این دلیل به وجود آمد تا اعلان کند که به هم پیوستگی روابط اساساً ماهیت اجتماع انسانی را تغییر می دهد و یک نظام حکومت جهانی چندلایه و چندجانبه جایگزین نظام دولت مقتدر شده است. درطول دهه ی 1990، فعالان، سیاستمداران ، روزنامه نگاران و دانشمندان شاهد رشد سرمایه داری اقتصادی، ظهور تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطی، برتری فزایندهی سازمان های بین المللی و تجدید حیات مباحث حقوق بشری جهانی بودند و بسیاری از آنان بر این باورند که جهان در حال آغوش گشودن به شکل نوینی از به هم پیوستگی است که چندلایه بودن و نظام چندجانبه ی حکومت جهانی در حال ظهور، از ویژگی های آن می باشد.